
سعیدا
شمارهٔ ۳۱۱
۱
هر که یاد قامت آن سروبالا می کند
بهر مطلع مصرع برجسته پیدا می کند
۲
نیست در خاطر غباری از کسی آیینه ام
هر که می بیند مرا خود را تماشا می کند
۳
نیست یک حاکم به ملک حسن، شهر طرفه ای است
خط اگر آزاد سازد زلف دعوا می کند
۴
چون نگردم امت لعل لبش کان می پرست
گاه کار خضر و گه کار مسیحا می کند
۵
دیدهٔ خودبین چو عکس افتاده در آیینه ها
هر که دارد چشم عبرت بین تماشا می کند
۶
بی حجابش کس چسان بیند سعیدا دیده ام
از حیا در چشم مردم خویش را جا می کند
نظرات