
سعیدا
شمارهٔ ۳۱۵
۱
آن ماهوش که در همه جا جلوه می کند
خورشید در خرابهٔ ما جلوه می کند
۲
در سینه های روشن و در دیده های پاک
دایم ز فیض صلح و صفا جلوه می کند
۳
از موج خیز حادثه بی طاقتی چرا
ای ناخدا مگر دو خدا جلوه می کند؟
۴
خورشیدوش برآمده از خوابگاه ناز
امروز باز تا به کجا جلوه می کند
۵
آن سالکی که باخبر است از مقام خویش
دایم میان خوف و رجا جلوه می کند
۶
ای دلبران برای خدا جلوه گر شوید
نور خدا ز روی شما جلوه می کند
۷
اقبال در عنان تو عالم گرفته است
در سایهٔ تو بال هما جلوه می ند
۸
بر مدعی ز نکهت اخلاص بهره نیست
با او همیشه بوی ریا جلوه می کند
۹
بنشین به کوی یار سعیدا که بی حجاب
در خانهٔ کریم گدا جلوه می کند
نظرات