سعیدا

سعیدا

شمارهٔ ۳۲۰

۱

روشندلان که آخر دم از جهان روند

گردند خود دلیل و چو شمع از میان روند

۲

هر چند مفلسان سبک آیند در نظر

لیکن ز سنگ تفرقه از جا گران روند

۳

وقتی شوند تشنهٔ دیدار هم که خلق

از جوی روزگار، چو آب روان روند

۴

جوشند و می کشند و برآیند از چمن

مستان چو باده تا سر خم کف زنان روند

۵

آن غنچه مشربان که به سامان نشسته اند

روزی شود چو گل که به باد خزان روند

۶

در عالم فنا چه گدا و چه پادشاه

آخر از این دیار چنین و چنان روند

۷

مردان راه عشق سعیدا ز خویشتن

از خویش هست تا اثری از میان روند

تصاویر و صوت

نظرات