سعیدا

سعیدا

شمارهٔ ۳۲۱

۱

هر آن صید کز دام غافل نشیند

گرفتار در دست قاتل نشیند

۲

کریم از ره لطف برخیزد از جای

بر آن در که از عجز، سائل نشیند

۳

بوده بادهٔ صاف و بی غش نصیبش

چو خم هر که در بزم کامل نشیند

۴

نصیحت بود گرچه شیرین چو شکر

ولی بدتر از تیر در دل نشیند

۵

پریشان شدم در میان و ندیدم

کسی کاو به جمعیت دل نشیند

۶

سعیدا خوشا حال آن فقر و خواهش

که برخیزد از تخت و در گل نشیند

تصاویر و صوت

نظرات