سعیدا

سعیدا

شمارهٔ ۳۲۳

۱

ای خوش آن روز که دل در خم گیسوی تو بود

در غم روی تو آشفته تر از موی تو بود

۲

دل به هر تار سر زلف تو می زد چنگی

چه کند شاهد عادل به میان روی تو بود

۳

آن که آتش به جهان در زد و عالم را سوخت

گفتگوی رخ زیبای تو و خوی تو بود

۴

بوی کردم گل و از کار شدم صبحدمی

ظاهراً در نفس باد صبا بوی تو بود

۵

کی نظر جانب آهوی حرم تیز کند

هر که یک روز هواخواه سگ گوی تو بود؟

۶

یاد آن روز که سودای سر زلف تو داشت

دل آشفته سعیدا گل شب بوی تو بود

تصاویر و صوت

نظرات