
سعیدا
شمارهٔ ۳۳
۱
بشکند آن تندخو چون آستین جامه را
می کند خون شهیدان زینت هنگامه را
۲
در بیان آن کمر از مو قلم کردم نشد
از خیال خود تراشیدم بنان خامه را
۳
می تواند زاهد بیچاره از سر بگذرد
لیک نتواند که بگذارد ز سر عمامه را
۴
غنچهٔ مکتوب گل واگشت در صحن چمن
می روم از خویش می گویم جواب نامه را
۵
گر نسیم فیض او بر ما اسیران بگذرد
میتوان صد چاک زد چون گل سعیدا جامه را
نظرات