سعیدا

سعیدا

شمارهٔ ۳۴۷

۱

مگر که بوی گل و لاله [از] هوا جوشید

که باز شور و جنون در دماغ ما جوشید

۲

عنان ز گرد تو شد ابلق نظر را گرم

غبار کوی تو گویا به توتیا جوشید

۳

چه الفت است خدایا که او به من دارد

کسی ندیده به بیگانه آشنا جوشید

۴

حنا به آن کف پا رو به رو نشد هرگز

بسی به خون شهیدان کربلا جوشید

۵

به روی یار سعیدا سخن به عکس مگوی

که خون شرم در آیینهٔ حیا جوشید

تصاویر و صوت

نظرات