
سعیدا
شمارهٔ ۳۴۹
۱
همین نه نرگس تنها گشاده چشم سفید
که در فراق تو شد جام باده، چشم سفید
۲
به گوش نرگس از اخلاص یاسمن می گفت
که نور می برد از روی ساده چشم سفید
۳
زمان زمان رود از خود به سیر گل نرگس
عصا گرفته و بر کف نهاده چشم سفید
۴
از این چمن دل نرگس از آن جهت برخاست
که هیچ مادر مشفق نزاده چشم سفید
۵
ز هجر یار سعیدا مگو که چون یعقوب
هزار یوسف مصری فتاده چشم سفید
نظرات