سعیدا

سعیدا

شمارهٔ ۳۵۰

۱

نامهٔ شوق چو املا کنمش بر کاغذ

چشم بندم که ز اشکم نشود تر کاغذ

۲

حرف از زلف و رخ دوست نمودم انشا

قلمم دستهٔ گل گشت و معنبر کاغذ

۳

مهر دل کردم و با رشتهٔ جان پیچیدم

تا نیفتد به ره از بال کبوتر کاغذ

۴

یاسمن را نبود بار تعلق بر دوش

به ره آورد بهارش زده بر سر کاغذ

۵

خال و خط کردن نهان زیر نقابی گفتم

همچو مشکی است که پیچیده بود بر کاغذ

۶

در کتابت خط خوش باید و اشعار لطیف

حاجت مسطر و جدول نبود بر کاغذ

۷

گر بود پادشه عصر ز معنی آگاه

بهر دیوان سعیدا کند از زر کاغذ

تصاویر و صوت

نظرات