
سعیدا
شمارهٔ ۳۷
۱
نیست دل مأیوس دارد در پی خود روز، شب
صبح نومیدی دمد هر چند آه سرد ما
۲
چنگ خود ای زهره با خورشید پرداز و برو
دوست کی دارد طرب را جان غم پرورد ما؟
۳
از خیال ما سعیدا فیض می بارد به خاک
کم نمی گردد به زیرش گنج بادآورد ما
نظرات