
سعیدا
شمارهٔ ۳۷۳
۱
نچشیده است شراب مزهٔ کام هنوز
نرسیده است لب او به لب جام هنوز
۲
چشم احسان نتوان داشت از آن بدخویی
که نداند گل چشم از گل بادام هنوز
۳
با وجودی که نیاسوده دمی از گردش
نشده ابلق گردون به کسی رام هنوز
۴
هر کجا بود دلی کرد نظر بستهٔ دام
با وجودی که ندارد خبر از دام هنوز
۵
می دهد چشم مرا هر نفسی دلداری
نیست او را خبر از مردم بدنام هنوز
۶
بی خبر بود که در حلقهٔ آن زلف تپید
می کند شرم دلم از نگه دام هنوز
۷
در گلستان پی آشفتن گل می گردد
می دهد یاد به سرو چمن اندام هنوز
۸
در طریق ستم از خانه براندازان است
آفتابش نرسیده به لب بام هنوز
۹
چه شود گر به سعیدا نظر از لطف کنی
نیست این غمزده شایستهٔ انعام هنوز؟
تصاویر و صوت

نظرات