سعیدا

سعیدا

شمارهٔ ۳۷۹

۱

در کفر حق پرست شو آن گه خداشناس

بیگانه را یگانه شو و آشنا شناس

۲

با جغد، پاس کنج خرابی نگاه دار

هر سایه ای که بر تو فتد از هما شناس

۳

محو جمال یار شو و سیر خلد کن

بر زلف پیچ عالم بی منتها شناس

۴

منعم کسی بود که ز خود دست شسته است

ناشسته روی چند جهان را گدا شناس

۵

از تشنگی بمیر و مده آبرو ز دست

گوهر شو آبروی خود آب بقا شناس

۶

چندین هزار مقصد و مطلب که خلق راست

در جنب فضل دوست تو یک مدعا شناس

۷

حرف بجا نمی شنوند اهل روزگار

زینهار در میانهٔ ایشان تو جا شناس

۸

این نور چشم تن شود آن نور چشم جان

از خاک کوی دوست تو تا توتیا شناس

۹

بگشا به روی هر که در خلق خویش را

بیگانه را و محرم از آواز پاشناس

۱۰

ما چون چراغ روشن [و] دنیاست همچو شب

بگشای چشم باطن و ما را به ما شناس

۱۱

مخلوط گشته کشته و ناکشته در جهان

ناکشته کشته را تو در این کربلا شناس

۱۲

بیهوده آشنا چه شوی زید و عمرو را

با آن که گفته است خدابین خداشناس

۱۳

مرهون وقت بوده سعیدا سرور [و] غم

با وقت آشنا شو و ذوق و صفا شناس

تصاویر و صوت

دیوان سعیدا نقشبندی یزدی به کوشش رضیه رضائی تفتی - رضیه رضائی تفتی - تصویر ۲۱۰

نظرات