
سعیدا
شمارهٔ ۳۸۱
۱
پای انداز ز پا افتاده دامان است بس
دستگیر دست کوتاهان گریبان است بس
۲
در طریق آخرت دنیا نمی آید به کار
زاد این ره تا قیامت عهد [و] پیمان است و بس
۳
هیچ دستی بر گریبان فلک راهی نیافت
این لباس تنگ سر تا پای دامان است بس
۴
لطف معنی را دل مجروح می داند که تیغ
جلوه گر امروز در زخم نمایان است بس
۵
کشتی تن از نگاه تند می پیچد به خود
چین پیشانی در این جا موج طوفان است بس
۶
کاستن ها در پی است ای ماه بالیدن چرا
هر که سودی می کند امروز نقصان است بس
۷
جهل بی اندازه در دنیا کلید دولت است
خصمی دنیا همین با اهل عرفان است بس
۸
لطف بی حد و حساب یار ما را کشته است
شکوه از دردی که ما داریم درمان است بس
۹
نیست قابل فیض مطلق را سعیدا غیر تو
«علم الاسما» همین در باب انسان است بس
تصاویر و صوت

نظرات