سعیدا

سعیدا

شمارهٔ ۳۹۵

۱

من و آن قامت شوخی که در هنگام جولانش

نشاند سرو را در خاک، اول تیر مژگانش

۲

به هنگام تبسم معجزانگیز است آن لب ها

که گویا می چکد آب حیات از لعل خندانش

۳

چه بی رحم است چشم فتنه انگیز کماندارش

که خون خشم می جوشد چو دل از نیش پیکانش

۴

بسان [جسم] آخر روح او هم خاک خواهد شد

که از تن پروری ها استراحت می کند جانش

۵

چه گلزاری است حسن او که هر شب در نگهبانی

برون برگ گل و چشم است شبنم در گلستانش

۶

چه گنجانش که یوسف را دهم نسبت به آن بدخو

زند سرپنجه ها با دست بیضا خاک دامانش

۷

غزالان کرده اند امروز ترک خوش نگاهی را

هنوز از خواب واناگشته چشم سرمه افشانش

۸

صفای خاطر او را چو گل منکر که می گردد

دل پاکش نمایان است از چاک گریبانش

۹

که را صبری که جان آید به لب و آن گه شود قربان

سعیدا می‌شوم من پیشتر از روح قربانش

تصاویر و صوت

دیوان سعیدا نقشبندی یزدی به کوشش رضیه رضائی تفتی - رضیه رضائی تفتی - تصویر ۲۱۸

نظرات