سعیدا

سعیدا

شمارهٔ ۳۹۶

۱

دارم بتی که کار نظر نیست دیدنش

رم یاد می دهد به غزال آرمیدنش

۲

داغم از آن که گوش چرا می کند به غیر

غم نیست از نصیحت من ناشنیدنش

۳

دارم مهی که شرح جفایش چسان کنم

نادیدنش عذاب و بلایی است دیدنش

۴

هر آب را چو چشمهٔ حیوان کند ز لطف

عریان چو آفتاب و چو ماهی تپیدنش

۵

دیروز داغ گشت سعیدا ز بسملی

بر خاک اوفتادن و در خون تپیدنش

تصاویر و صوت

نظرات