سعیدا

سعیدا

شمارهٔ ۳۹۹

۱

یار ما بنمود رو شد در حجاب از پرتوش

طرفه شمع است این که می گردد بتاب از پرتوش

۲

زینهار ای دل صفات از ذات او خارج مدان

نیست غیریت میان آفتاب از پرتوش

۳

کرد عالم را بنا و جلوه ای در کار کرد

عکس ها افتاد بر روی نقاب از پرتوش

۴

چون نسیمی مو پریشان کرد و بر گلشن گذشت

بر زمین افتاد سنبل شد گلاب از پرتوش

۵

کرد جا در سینهٔ آهو خیال زلف یار

گشت خون در نافهٔ او مشک ناب از پرتوش

۶

داد عکس خویش را بر مردم آبی نشان

قصر حوران است در چشم حباب از پرتوش

۷

از حیا خود را تماشا کرد و خوی بر رخ دمید

تا قیامت گوهرافشان شد سحاب از پرتوش

۸

بر چه سیماب روزی یوسف ما دیده بود

تا به حالا هست او در اضطراب از پرتوش

۹

نیک و بد کی بود چون شد مظهر او آدمی

خیر و شر آمد یکایک در حساب از پرتوش

۱۰

طرفه مطلوبی سعیدا در کنار آورده ای

کآسمان را داغ دل شد آفتاب از پرتوش

تصاویر و صوت

نظرات