
سعیدا
شمارهٔ ۴۰۸
۱
من به چشم و رخ آن سرو روانم مخلص
بنده ام در صفت جسم به جانم مخلص
۲
داشتم جنگ به این خوش کمران لیکن کرد
پیچش زلف به آن موی میانم مخلص
۳
گرچه خوبان همه را لب شکرین است اما
هست آنی به لب آن که به آنم مخلص
۴
کس ز من گوی محبت نتواند بردن
بندهٔ پیرم و با طرز جوانم مخلص
۵
نیست در نیت من چیز دگر جز محبوب
لیک با غیر سعیدا به زبانم مخلص
نظرات