
سعیدا
شمارهٔ ۴۱۷
۱
خویش را یکبارگی تا سختم از دل وداع
از میان ما و او برخاست رسم انقطاع
۲
[ذره ای] تا مهر دنیا هست یاران را به دل
دایماً در کار خواهد بود آیین نزاع
۳
بس خنک بربسته زاهد بر سرش عمامه را
زان برودت دایماً از نزله اش باشد صداع
۴
جرم ما و رحمت حق هر دو خواب افتاده است
تیرگی از ابر باشد خوشنما از مه شعاع
۵
یک سر مو فعل بیجا هست نقصان کمال
جامه کوتاه است کم باشد چو اطلس [یک ذراع]
۶
عشقبازی را سعیدا از هوسناکان مجو
سالک این راه ساکن باید و مرد شجاع
تصاویر و صوت

نظرات