
سعیدا
شمارهٔ ۴۲۷
۱
زند بر ابر نیسان طعن خشکی گوهر عاشق
محیطی را نیارد در نظر چشم تر عاشق
۲
بریدن ها نمایان است از غیر تو ای بدخو
که نقش بوریا باشد به پهلو جوهر عاشق
۳
ز بالینش چه گویم کوه را سرگشته می سازد
به نرمی طعنه زد بر سنگ خارا بستر عاشق
۴
چه می دانی تو با ما نیش آن مژگان چه می گوید
نداند کس بجز عاشق زبان خنجر عاشق
۵
به هر جا نوخطی دیدم گرفتم نسخهٔ او را
نباشد جز خط خوبان [خطی] در دفتر عاشق
۶
چرا شوریده دایم می رود دریا نمی دانم
مگر افکنده بی باکی در او خاکستر عاشق
۷
سرت گردم برای چشم زخم و عطر بزم تو
نمی سوزد بجز دل چیز دیگر مجمر عاشق
۸
سعیدا غیر چشم مست و مژگان سیاه او
نباشد حکم کس فرمان روا در کشور عاشق
نظرات