سعیدا

سعیدا

شمارهٔ ۴۳۵

۱

دانی چه بود بادهٔ گلگون ز رگ تاک

لعلی است که کردند برون از جگر خاک

۲

جز پاک نیندیشد و جز پاک نبیند

در هر که بود دیدهٔ غمناک و دل پاک

۳

صد شیوه به هر چشم زدن باز نماید

دلگیر نگردد کس از آن چشم غضبناک

۴

بی خون جگر فهم سخن را نتوان کرد

هر چند که دلسوز بود شعلهٔ ادراک

۵

آویخته صد حلقهٔ جان بر سر هر مو

دل در چه شمار است در آن حلقهٔ فتراک

۶

صحرای فراق و ره آن کوی سعیدا

دشتی است بلا خیز و طریقی است خطرناک

تصاویر و صوت

نظرات