
سعیدا
شمارهٔ ۴۴
۱
چون تیر پیچ و تاب ندارد کمان ما
پاک است از ریا و حسد خاندان ما
۲
غیر از هدف شدن نزند فال دیگری
گر مهره های قرعه شود استخوان ما
۳
در خاطرش سخن سر مویی اثر نکرد
هر چند مو کشید زبان در دهان ما
۴
جایی که غیر عجز دگر هیچ نیست کم
جز بار نیستی چه برد کاروان ما
۵
موی سیاه گشت سفید از فراق یار
شد زغفران ز محنت غم ارغوان ما
۶
در انتظار شعلهٔ آواز خشک شد
ای عندلیب خار و خس آشیان ما
۷
گوش فلک چو دیدهٔ حیران نرگس است
در انتظار تا شنود داستان ما
۸
منت کش بهار و خزان نیست باغ دل
داغ است لاله از هوس بوستان ما
۹
گر ذره ای ز نور حقیقت به ما رسد
خورشید همچو سایه رود در عنان ما
۱۰
در نیک و بد حقیقت ما می کند ظهور
در مسجد و کنشت بود داستان ما
۱۱
اخوان صفات گرگ سعیدا گرفته اند
گویا که یوسفی است در این کاروان ما
نظرات