
سعیدا
شمارهٔ ۴۴۱
۱
عکس رخسارهٔ معشوق نماید در سنگ
می برد روی نکویان ز دل آینه، زنگ
۲
نفس بد کشت جهان را ز خدا می طلبم
شیرمردی که تواند به درآید به پلنگ
۳
دست افشان ز جهان درگذر از نیک و بدش
که در این باب نه خوب است نماییم درنگ
۴
هر زمان جلوهٔ دیگر به نظر می آرد
داد و فریاد ز دست فلک مینا رنگ
۵
صلح کن صلح گرت میل اقالیم دل است
که کسی فتح نکرده است خرابات به چنگ
۶
عشق دریای شگرفی است سعیدا هش دار
کمتر از بچهٔ ماهی است در این بحر، نهنگ
نظرات