
سعیدا
شمارهٔ ۴۶۲
۱
برون می آورد از دل کدورت را می نابم
تدارک می کند تلخی هجران را شکر خوابم
۲
من از آن جوهر ذاتی که دارم کم نمی گردم
چه شد چون تیغ، گردون گر در آتش می دهد آبم
۳
به زلفش گر ندارم نسبتی خود از چه رو طالع
گهی دارد پریشان گه مشوش گاه بیتابم
۴
اگر بادم برد پیچیده خواهد برد خاکم را
وگر سیلم برد می افکند در دست گردابم
۵
اگر تیغم زنی بر سر چو کوه از جا نمیجنبم
چو یوسف میروم گر افکنی در چاه سیمابم
۶
سعیدا جز حضور دل عبودیت نمی دانم
از آن روزی که شد ابروی جانان طاق محرابم
نظرات