
سعیدا
شمارهٔ ۴۶۶
۱
گذشتم از سر جان سوی جانان بیشتر رفتم
من این ره را ز پای افتادم و بی درد سر رفتم
۲
فزونتر می شود غم هر که در تدبیر می افتد
زدم چون دست و پا از وهم در گل بیشتر رفتم
۳
ز روی سنگ نقش کنده هرگز برنمی خیزد
در این اندیشه ام از یاد آن دل چون به در رفتم
۴
چو بدمستی قیامت بیند و از خواب برخیزد
لبی خشک آمدم در عالم و با چشم تر رفتم
۵
نه چون خورشید سیرانم سعیدا بیاثر باشد
نخواهم رفت از دلها چه شد گر از نظر رفتم
تصاویر و صوت

نظرات