سعیدا

سعیدا

شمارهٔ ۴۶۹

۱

هدف برای خدنگ تو جان خود بردم

به پای بوس هما استخوان خود بردم

۲

قدم خمیده و من در پی کشیدن آه

گرفته گوشه و زور از کمان خود بردم

۳

زدم به شعله چو پروانه رخت هستی را

غبار حادثه از دودمان خود بردم

۴

حدوث برد مرا تا به بارگاه قدم

رهی به سوی یقین از گمان خود بردم

۵

چه نسبت است که پرسد ز حال من معشوق

به گوش دل سخنی از زبان خود بردم

۶

شهید عشقم و دل را به کف گرفته روان

به جان سپاری سرو روان خود بردم

۷

خدنگ غمزه دلم را به نیش پیکان برد

به دوست پی ز دل خون چکان خود بردم

۸

میان این همه اغیار آشکارا من

نهاده در دل و راز نهان خود بردم

۹

ز دست عشق که دادم به هیچ جا نرسید

به گوش عرش سعیدا فقان خود بردم

تصاویر و صوت

دیوان سعیدا نقشبندی یزدی به کوشش رضیه رضائی تفتی - رضیه رضائی تفتی - تصویر ۲۴۹

نظرات