
سعیدا
شمارهٔ ۴۷
۱
بیجا نمی خلد به دلی تیر آه ما
مژگان چشم آبله شد خار راه ما
۲
از عجز ما همیشه قوی رشک می برد
با برق می زند دو برابر گیاه ما
۳
یک نکته ای است در نظر اهل معرفت
از خط سرنوشت شکست کلاه ما
۴
از خشم چرخ و کشمکش دست روزگار
شد چون کمان شکستگی ما پناه ما
۵
جایی که چشم عفو تو مژگان به هم زند
در دیدهٔ [صواب] نشیند گناه ما
۶
چون خط و خال، زینت روی دو عالم است
سودای مفلسانه و فقر سیاه ما
۷
تا بوسه دست داده سعیدا به پای او
ساییده است سر به ثریا کلاه ما
نظرات