
سعیدا
شمارهٔ ۴۷۰
۱
حکایت گل روی تو در چمن کردم
هزار طعنه از آن روی بر سمن کردم
۲
به داد تشنگیم آب خضر گو نرسید
عقیق لعل لب یار در دهن کردم
۳
نکرد غنچهٔ امید من گل از جایی
چه خارها که چو ماهی به پیرهن کردم
۴
به هر زمین که گذشتم ز اشک خونین دم
شکوفه کردم و گل کردم و چمن کردم
۵
ز بی وفایی خود دور یک سخن نشیند
به صد هزار زبان همچو گل سخن کردم
۶
به یادگار گل عارضی است این داغم
که همچو لاله به صد رنگ در کفن کردم
۷
ز بسکه بیخودیم برده است دل ای عقل
دگر میا که در این شهر من وطن کردم
۸
کسی به کافر کتور نمی کند هرگز
ز عشق آنچه سعیدا به خویشتن کردم
تصاویر و صوت

نظرات