
سعیدا
شمارهٔ ۴۷۴
۱
همچو گرداب در قفای خودم
گرچه سرگشته ام به جای خودم
۲
با بد و نیک کس چه کار مرا
راهبم در کلیسای خودم
۳
به امید ثمر نه بی برگم
من نیم گرچه بینوای خودم
۴
نیست گشتم به هست پیوستم
بیخودم گرچه با خدای خودم
۵
می کنم جنگ و صلح، خود با خود
شکن سنگ مومیای خودم
۶
نیستم احتیاج با دگری
گرچه شه نیستم گدای خودم
۷
در ره دوست تا قدم زده ام
بی تکلف که خاک پای خودم
۸
سعد و نحس خودم سعیدا خود
گاه جغد و گهی همای خودم
نظرات