سعیدا

سعیدا

شمارهٔ ۴۸۰

۱

به بوی زلف جانان پیچ و تاب ساکنی دارم

چو بخت خویشتن امروز خواب ساکنی دارم

۲

ز سردی های اوضاع فلک طبعم نمی جوشد

در این مینای سنگین دل شراب ساکنی دارم

۳

نمی ریزم به روی خاک هر در اشک حاجت را

صدف آسا درون سینه آب ساکنی دارم

۴

چو کوه از جای خود در دامن صحرا نمی‌جنبم

نه مجنونم سرابم اضطراب ساکنی دارم

۵

ز یاد اهل رفتنم را کس نمی‌بیند

چو عمر بی وفا من هم شتاب ساکنی دارم

۶

به یاد خال آن عارض که صد خرمن ز دل دارد

چو مور تنگدل با خود حساب ساکنی دارم

۷

خیال روی او از دل سعیدا برنمی‌خیزد

در این ویرانه دایم آفتاب ساکنی دارم

تصاویر و صوت

نظرات