سعیدا

سعیدا

شمارهٔ ۴۹۴

۱

به هر چمن که وصال تو را خیال کنم

چون گل به خون جگر رنگ خویش آل کنم

۲

به صد زبان نشود اشتیاق من ظاهر

چو گل به باد صبا گر بیان حال کنم

۳

چنان خیال تو جا کرده است در جانم

که گر به خویش بیایم تو را خیال کنم

۴

امید هست ز لطف خدای بی همتا

که قصر و خانهٔ بدخواه پایمال کنم

۵

به سر من که زبان خیال محرم نیست

به خامهٔ دو زبان، چون بیان حال کنم

۶

بیار باده و با محتسب بگو چون است

که خون دشمن دین را به خود حلال کنم

۷

امید هست سعیدا ز لطف همت دوست

که عمر باقی خود صرف در وصال کنم

تصاویر و صوت

دیوان سعیدا نقشبندی یزدی به کوشش رضیه رضائی تفتی - رضیه رضائی تفتی - تصویر ۲۶۲

نظرات