
سعیدا
شمارهٔ ۴۹۷
گاه چون ظاهرپرستانش عبادت میکنم
لیک از آن بسیار میترسم که عادت میکنم
من ز موجودات تحقیق وجودش کردهام
سیر وحدت را نهان در عین کثرت میکنم
میکنم دل را به مژگان سیاهی روبهرو
ساده بود این لوح پیش از این، منبت میکنم
میفشانم اشک خونآلوده بر خاک درش
از برای مردم بیمار شربت میکنم
میتراشم هر زمان از دل بتی کو آذری
تا ببیند قدرت حق را چه صنعت میکنم؟
میتوانم دل ز نیش خنجرش گیرم به زور
در میان جان است با آن من مروت میکنم
ساقیا گر عمر باشد نذر کردم بعد از این
خدمت این دور تا دور قیامت میکنم
روزیم خون جگر شد بر سر این کو مدام
میدهم دل را دل و راضی به قسمت میکنم
گه روم خود، گه رود دل، گه رود جان بر درش
من حریفم پاسبانی را به نوبت میکنم
این دل غمدیده را از رفتن بیجا بسی
گاه وحشت گه شکایت گه نصیحت میکنم
گر ز زلفش حلقهای افتد سعیدا در کفم
حلقهها در گوش استغنا و همت میکنم
نظرات