
سعیدا
شمارهٔ ۵۰۷
۱
نی چو اهل دور ما هم ناسپاس افتاده ایم
شکر از یاران همین ما خودشناس افتاده ایم
۲
خامهٔ ما در ره سیل حوادث گشته راست
ما چرا بیهوده در فکر اساس افتاده ایم
۳
پای در بحر سماع ننهاده برگردیده ایم
چشم را پوشیده در چاه قیاس افتاده ایم
۴
عمرها شد روی مهر از ماهرویان رو نداد
ما از این آیینه ها چون انعکاس افتاده ایم
۵
بی وقوفی های گردون شد ز ما ظاهر به خلق
بخیهٔ بیجا سعیدا بر لباس افتاده ایم
نظرات