سعیدا

سعیدا

شمارهٔ ۵۱

۱

ای خیره چو نرگس ز جمال تو نظرها

چون غنچه پر از خون ز خیال تو جگرها

۲

بس سنگدلانی که در این راه ز دوری

چون کوه گرفتند به هر گوشه کمرها

۳

ایام جوانی است مرادی طلب از حق

در نالهٔ پیش از دم صبح است اثرها

۴

نی حرف زدی با کس و نی حرف شنیدی

ای از تو به هر کوچه و بازار خبرها

۵

تا آب رخی گوهر مقصود نریزد

کردند بسان صدف سینه سپرها

۶

از بسکه ز هر سو به رهت منتظرانند

راه نظری نیست در این راه گذرها

۷

هشدار، زبان را سخن عشق نسوزد

در باطن این نکته نهان است شررها

۸

تاب سخنی سخت ندارد دل نازک

بر شیشهٔ نازک بود از باد خطرها

۹

آن را که خدا خواست به دنیا ندهد دل

بر گردن خر بسته نمودند گهرها

۱۰

کس نیست که داغی ز تو بر سینه ندارد

دادند ز خورشید به هر ذره شررها

۱۱

هر چیز سعیدا که در او فایده ای بود

دادیم به اغیار گرفتیم ضررها

تصاویر و صوت

نظرات