
سعیدا
شمارهٔ ۵۱۱
۱
ناخورده شراب ناب مستیم
نادیده خدا خداپرستیم
۲
خورشید با ما سجود دارد
هر چند که ما ز خاک پستیم
۳
در کفر سواد اعظم عشق
زنار ز دست فقر بستیم
۴
دیدیم جز او فنای مطلق
چه تحت و چه فوق هر چه هستیم
۵
چون بحر خیال موج زن شد
در زورق فکر خود نشستیم
۶
سرتا سر کاینات گشتیم
از قید قیود عقل جستیم
۷
دیدیم طلسم بود و نابود
با سنگ محبتش شکستیم
۸
جز کفر، رهی به دین ندیدیم
هر چند که مؤمن الستیم
۹
بی نفی نشد ثبوت، واجب
از کفر به زور کفر، رستیم
۱۰
در قبضهٔ قدرتیم چون ما
بیهوده به فکر قبض و بسطیم
۱۱
بستیم نظر ز بد سعیدا
در خانهٔ عافیت نشستیم
نظرات