
سعیدا
شمارهٔ ۵۲۰
۱
چگونه کس کند آرام در سرای جهان
که کرده اند به آب و هوا بنای جهان
۲
چو ناله ای که مریضی کند به حالت نزع
به گوش هوش چنان می رسد صدای جهان
۳
کبود گشته فلک بسکه پشت پا زده اند
گذشتگان ره عشق بر قفای جهان
۴
چو گندمیم در این آسیا فتاده به رقص
وگرنه جای طرب نیست تنگنای جهان
۵
چسان کند ز جهان دل به وقت جان کندن
هر آن که بسته دل خود به نقش های جهان
۶
ز بسکه فوت شد اوقات ما در آن ماتم
کبود کرده به بر آسمان، قبای جهان
۷
ز طبع ارض کدورت چسان رود که زمین
فتاده است غباری ز گرد پای جهان
۸
نشسته روز و شبم با خدای خود مشغول
یکی است گرچه خدای من من و خدای جهان
۹
مناسبت به تو بس این قدر سعیدا را
که پادشاه جهانی تو او گدای جهان
نظرات