
سعیدا
شمارهٔ ۵۲۹
۱
خلقش کند عمارت مهمانسرای حسن
آن نوخطی که ریخته باشد بنای حسن
۲
گر فتنه های حسن تو خوابد عجیب نیست
فرش خوشی است سبزهٔ خط زیر پای حسن
۳
هر دم به ناز بالش دل تکیه می کند
آن سرو قامت چمن دلگشای حسن
۴
پرواز از نشیمن ابرو نمی کند
شد حلقه های زلف تو دام همای حسن
۵
خوبان ز غیر، منت چیزی نمی کشند
از برگ گل نسیم کند بوریای حسن
۶
چندین هزار جامهٔ جان را به تن درید
تا دوخت آسمان به قد او قبای حسن
۷
هر عضو او به عضو دگر ناز می کند
خوش بی نیاز بوده ز سر تا به پای حسن
۸
در حسن، ما حقیقت کونین دیده ایم
بیهوده کی کشیم سعیدا جفای حسن؟
تصاویر و صوت

نظرات