
سعیدا
شمارهٔ ۵۳۴
۱
پیش هر کس شکوه از گردون دون پرور مکن
دفتر جمع دل غمدیده را ابتر مکن
۲
عمرها شد ای خضر منت ز حیوان می کشی
لب تر از آب بقا تا زنده ای دیگر مکن
۳
در پی دنیا که آخر خشک لب خواهی گذشت
ز آبروی خویشتن هر دم جبین را تر مکن
۴
چون زمین فرش است آخر اولش باید گزید
خشت خواهد گشت بالین تکیه بر بستر مکن
۵
تا نگیری کام از آن لب تا نبینی روی دوست
التفاتی با بهشت و چشمهٔ کوثر مکن
۶
باش عریان را حال پوشیده دار از اهل قال
ترک سر را پیش هر بی پا و سر افسر مکن
۷
باش آن طوری که هستی در نظرها آشکار
همچو شیطان جامهٔ تلبیس را در بر مکن
۸
راه عشق است ای سعیدا هر قدم خوف است [و] بیم
چون جرس از پردلیها شور و افغان سر مکن
نظرات