سعیدا

سعیدا

شمارهٔ ۵۴

۱

با تهی دستی علو همت است این از حباب

کاسه اش بر آب و هرگز تر نمی گردد ز آب

۲

جوهر خود را نهان در طبع روشن کرده ام

با وجود آن که عریانم چو تیغ آفتاب

۳

جوش مستی های باطن را چه داند محتسب

کی برد بو تا نریزد بر کنار خم شراب؟

۴

در شکست دل از آن شادم که استاد ازل

کرده در مجموعهٔ تن این ورق را انتخاب

۵

نشئهٔ بخت من و چشم سیاه او یکی است

هر دو همرنگند وحشی طبع و دایم مست خواب

۶

ما نهال خود سعیدا ز آبرو پرورده ایم

خوش‌تر از چین جبین باشد به ما موج شراب

تصاویر و صوت

نظرات