سعیدا

سعیدا

شمارهٔ ۵۵۱

۱

خطش نوشته بر او آیت کلام الله

سواد مملکت حسن اوست، زلف سیاه

۲

جهان شبی است در او راه مختلف بسیار

به هر صدا که ز پایی رسد مرو از راه

۳

دل است آینه ای صاف از غبار حدوث

که عکس، می ننماید به غیر «وجه الله»

۴

رهی به سوی خدا ممکن است اگر به جهان

مرا عقیده نباشد بجز دل آگاه

۵

دراز و کوتهی دست در جهان سهل است

مباد دست دل افتد ز [معنیی] کوتاه

۶

اگرچه بی گنهم لیک مستحق عذابم

که دور از تو نمردم همین بس است گناه

۷

نمود موی ز کاکل، جهان معطر کرد

مگر که معدن مشک خطاست، زیر کلاه

۸

ز عشق، کافر و مؤمن به کام خویش رسند

کسی به ناخوشی دل نرفت از این درگاه

۹

تو را چو حضرت یعقوب چشم گریان نیست

وگرنه یوسف مصری است در بن هر چاه

۱۰

من آن مرید محبم که بعد مردن من

ز خاک من نزند سر به غیر مهر گیاه

۱۱

از آن به طرهٔ محبوب دل سعیدا بست

که عندلیب کند شاخ به خویش پناه

تصاویر و صوت

دیوان سعیدا نقشبندی یزدی به کوشش رضیه رضائی تفتی - رضیه رضائی تفتی - تصویر ۲۸۷

نظرات