سعیدا

سعیدا

شمارهٔ ۵۵۷

۱

ز من تا کوی جانان گرچه یک آواز رس مانده

ز دوری می زدم فریاد اما ناله پس مانده

۲

سیاهی لاله را بر تن نه از بخت سیه باشد

که از پیمانهٔ می در دلش داغ هوس مانده

۳

نه خال است آن که می بینی تو بر رخسارهٔ نسرین

که بر خوان نباتی ریزهٔ پای مگس مانده

۴

مرا گل بر سر شوریده بی او با چه می ماند

که گویی بلبلی بر آشیان یک مشت خس مانده

۵

سعیدا سعی کن تا از تو هم چیزی نشان ماند

که از بلبل فعان و ناله، از طوطی قفس مانده

تصاویر و صوت

نظرات