سعیدا

سعیدا

شمارهٔ ۵۶۱

۱

آفتاب از آتش مهر تو اخگر پاره‌ای

آسمان، طفل مسیحای تو را گهواره‌ای

۲

چون توان سیر گلی کردن که از نازک‌دلی

نیستش از چشم نرگس طاقت نظاره‌ای

۳

می‌توانم گفت در میدان ما صاحب‌دمی

گر توانی کرد یک دم چارهٔ بیچاره‌ای

۴

چند باشم همچو بلبل بی‌نوا در این چمن

یا چو گل در قید گلشن با دل صدپاره‌ای؟

۵

اشک من هم می‌تواند یک دلی را نرم کرد

گر کند باران نیسان سبز سنگ خاره‌ای

۶

یار بی‌رحم است و قادر هرچه می‌خواهد می‌کند

نیست جز بیچارگی اینجا سعیدا چاره‌ای

تصاویر و صوت

نظرات