سعیدا

سعیدا

شمارهٔ ۵۷۷

۱

گهی معشوق و گه عاشق گهی جسمی و گه جانی

شوم قربانت ای بدخو که هم اینی و هم آنی

۲

بجز نیکی مکن زینهار در عالم دگر کاری

که روزی چند در این خانهٔ ویرانه مهمانی

۳

چسان فردا توانی دید خورشید جمالش را

که چون نرگس به روی گلرخان امروز حیرانی

۴

گره شد در خم زلفش زبان شانه از گفتن

که را دستی که گوید حرف با جمع پریشانی؟

۵

در این ره زینهار ای دل تعلق کمترک بهتر

سعیدا رخت هستی باشدت بار پشیمانی

تصاویر و صوت

نظرات