سعیدا

سعیدا

شمارهٔ ۵۷۹

۱

میزان عدالت بودی دی زلف سمن سایی

دیدیم قیامت را دیروز ز بالایی

۲

چون خسته شود خاطر بوسم لب معشوقی

چون درد سرم آید سایم به کف پایی

۳

سنگ ره وصلش را چون سرمه بسی سودم

هر آبله در پایم شد دیدهٔ بینایی

۴

قربان تو می گردم تا هست مرا جانی

من ذره تو خورشیدی من بنده تو مولایی

۵

هر لاله در این صحرا داغی است ز مجنونی

هر گل خبری دارد از عارض لیلایی

۶

هر ذره در این عالم از پرتو خورشیدی است

هر قطره که می بینی آبی است ز دریایی

۷

در ذیل نکونامان بسیار چو بسطامی است

در دفتر بدنامان کو مثل سعیدایی؟

تصاویر و صوت

نظرات