
سعیدا
شمارهٔ ۶۷
۱
روی تو چو از پیش نظر پرده برانداخت
آتشکدهٔ مهر به دور قمر انداخت
۲
بی روی تو هر قطرهٔ اشکی که برون شد
از دل همه را دیدهٔ من از نظر انداخت
۳
در عین سخن خندهٔ آن لب نه ز عقل است
از مستی بسیار نمک در شکر انداخت
۴
از عاشق بیچاره چه خواهند که بلبل
یک مشت پری داشت در این رهگذر انداخت
۵
هر حلقه که کوتاه شد از دام کمندی
واکرد از آن زلف و گره در کمر انداخت
۶
طبع تو اگر کان نمک نیست سعیدا
پس شور چرا شعر تو در بحر و بر انداخت؟
نظرات