سعیدا

سعیدا

شمارهٔ ۶۹

۱

گفتگوی حشر راحت از دل دیوانه ریخت

چشم ما خواب گرانی داشت این افسانه ریخت

۲

خون بلبل را به جوش آورد گل را رنگ داد

در چمن هر قطره صهبایی که از پیمانه ریخت

۳

عشق دل ها را فشرد و چشم ها را آب داد

گرچه از خم برد ساقی باده در پیمانه ریخت

۴

سیل، راه خانهٔ ما را نخواهد یافت حیف

پیشتر از او در و دیوار این ویرانه ریخت

۵

بر سر دامی که زاهد از ردایش کرده پهن

در فریب [و] گول مرغان سبحهٔ صد دانه ریخت

۶

از ره هوش و دل و جان ای سعیدا گوش دار

کاین غزل از خامهٔ صائب عجب مستانه ریخت

تصاویر و صوت

نظرات