سعیدا

سعیدا

شمارهٔ ۷۲

۱

باده نوشی و غزلخوانی دیوانه بجاست

خنده گر نیست بجا گریهٔ مستانه بجاست

۲

آدمی را به جهان کلبهٔ تن معمور است

تا ستون نفس و آه در این خانه بجاست

۳

آسمان در حرکت از اثر یک جام است

دور برپاست اگر شیشه و پیمانه بجاست

۴

بسته در هر خم مویش دل و جانی است به زور

هر شکنجی که بر آن زلف دهد شانه بجاست

۵

شاهباز از پرش افتاد و نشیمن شد خاک

جغد پر ریخته را گوشهٔ ویرانه بجاست

۶

یار آن است که با غیر نگیرد آرام

تکیهٔ شمع به بال و پر پروانه بجاست

۷

شیشهٔ توبه ز یک قطرهٔ می آب شود

عهد ها می شکند تا می و میخانه بجاست

۸

سنبلت گشت سمن، سیر گل از یاد نرفت

عقلت آمد به سر و غفلت طفلانه بجاست

۹

همه اعضای سعیدا هدف این معنی است

سنگ طفلان نه همین بر سر دیوانه بجاست

تصاویر و صوت

نظرات