صفای اصفهانی

صفای اصفهانی

شمارهٔ ۱۱۲

۱

عشق زد خیمه بیائید که بی خانه شویم

شمع افروخته شد هم پر پروانه شویم

۲

حلقه طره او در شکنست و خم و تاب

باید اندر سر این سلسله دیوانه شویم

۳

آشنایان غم عشق برآنند که ما

زین خیال و خرد شیفته بیگانه شویم

۴

حاصل از سبحه و سجاده ندیدیم سپس

پاسبانان سر کوچه میخانه شویم

۵

کی درین زاویه ها بود باندیشه ما

که بافسون غم عشق تو افسانه شویم

۶

یار پیمان شکن از شارع میخانه گذشت

باید اندر قدمش بر سر پیمانه شویم

۷

رشته سبحه گسستیم که بی دانه و دام

حجه صوفی و آن سبحه صد دانه شویم

۸

گرد گشتیم و بیفشاند ز دامن همه تن

پنجه گردیم که بر طره او شانه شویم

۹

بیت معمور ولایت دل دیوانه ماست

گنج مائیم ولی باید ویرانه شویم

۱۰

کمتر آید ز زنان کشمکش پرده دری

تن بود پرده بکوشید که مردانه شویم

۱۱

نیست در شهر بتی تا ببرد دل ز صفا

باز گردید حریفان که بکاشانه شویم

۱۲

خانه از غیر بپردازیم از نفی خودی

همدل و همسخن و همسر جانانه شویم

تصاویر و صوت

نظرات