صفای اصفهانی

صفای اصفهانی

شمارهٔ ۱۱۵

۱

به تیره شب نظر آفتاب می‌بینم

رخ تو می‌نگرم یا که خواب می‌بینم

۲

به غیر نقش خط از روی آبدار تو من

خط دو کون چو نقش بر آب می‌بینم

۳

خراب عشق توام ورنه در عمارت خویش

بنای کون و مکان را خراب می‌بینم

۴

نظر نداشتی ای آنکه گفتی از سر زلف

جمال شاهد جان در حجاب می‌بینم

۵

تو طره می‌نگری من ز طره طلعت دوست

تو ابر تیره و من آفتاب می‌بینم

۶

نه تاب هر نظرست این فروغ و تابش روی

که من در آن سر زلف به تاب می‌بینم

۷

به چشم باز من آن روی را چو بیضه نور

عیان ز موی چو پر غراب می‌بینم

۸

شتاب گیر دلا وصل اوست حاصل عمر

که عمر را به روش در شتاب می‌بینم

۹

کتاب عشق ز من جو که من ز خشت سیاه

بیاض صفحه سر کتاب می‌بینم

۱۰

پیاده‌ای تو ز من پرس راه وادی عشق

که خون راهروان تا رکاب می‌بینم

۱۱

صفای سرم و خود را بی‌من همت پیر

به قصر خسرو مالک رقاب می‌بینم

تصاویر و صوت

نظرات