صفای اصفهانی

صفای اصفهانی

شمارهٔ ۱۳

۱

بغیر خاک سر کوی دل پناهی نیست

بجز گدای در فقر پادشاهی نیست

۲

مراست سلطنت فقر با کلاه نمد

ازین نمد بسر پادشه کلاهی نیست

۳

جلال بین که سر آفتاب را زین سیر

جز آستان طریقت حواله گاهی نیست

۴

بدیده دل کامل که ثابتست چو کوه

شکوه پادشه کون سر کاهی نیست

۵

بدوست ره نبری جز بخانه دل ما

ز خانه دل ما تا بدوست راهی نیست

۶

ز آب دیده توان برد پی ب آتش دل

مرا بعشق تو زین خوبتر گواهی نیست

۷

امید عفو منست از خدای جرم خودی

»که در طریقت ما غیر از این گناهی نیست «

۸

پناه میبرم ایدل ز دست خویش بدوست

بهوش باش که جز نیستی پناهی نیست

۹

مرا ز فقر بدولت مخوان که گاه ملوک

بر فقیر به از کنج خانقاهی نیست

۱۰

چه باک چرخ مرا ز استراق دیو نفاق

شهاب ثاقب درویش غیر آهی نیست

۱۱

قوام چرخ بود بر ستون خیمه فقر

باستقامت این خیمه بارگاهی نیست

۱۲

فریب جاه نخواهیم خورد و غبطه مال

گدای فقر مقید بمال و جاهی نیست

۱۳

دل صفا ز تجلیست بوستان بهشت

بجز خط تو درین بوستان گیاهی نیست

تصاویر و صوت

نظرات