صفای اصفهانی

صفای اصفهانی

شمارهٔ ۱۹

۱

رویت همه آتشست و آبست

مویت همه حلقه است و تابست

۲

فصل گل و وقت صبح برخیز

ای چشم دلم چه وقت خوابست

۳

بگشای ز هم هلال ابروی

در جام میی چو آفتابست

۴

بنشسته ببارگاه گلبن

گل خسرو مالک الرقابست

۵

با هر که درین سراست بلبل

از اول صبح در خطابست

۶

کای تشنه خفته در بیابان

برخیز که هر چه هست آبست

۷

آبست و سراب نیست غافل

لب تشنه خفته در سرابست

۸

ای دل ز جناب عشق مگریز

جبریل مقیم آن جنابست

۹

گر پرده برافکنند از کار

بینند که یار بی نقابست

۱۰

خورشید بدین تجلی و تاب

در دیده بسته در حجابست

۱۱

هر دیده که باز شد بتوحید

از گونه وصل نور یابست

۱۲

آن شاه بود بخانه فقر

گنجینه بمنزل خرابست

۱۳

یکحرف ز درس آشنائی

بهتر ز هزار من کتابست

۱۴

گر دفتر عشق را بخوانی

یک نقطه او هزار بابست

۱۵

پیرست صفا بمسلک عشق

با آنکه هنوز در شبابست

تصاویر و صوت

نظرات